فلسفه زردتشت "سیری در دینی کهن"
دین راه درست زیستن است و درست زیستن با نیک اندیشی آغاز میشود. گاتهای زرتشت( گاتها، پیام و دین اهورا مزدا و کلام آن سخن زرتشت است) نیک اندیشی، نیک گفتاری و نیک کرداری را میآموزد.
گاتها اندیشههای مینوی و زبان آن، زبان اهورایی است. گاتها همچون اهورا مزدا، دانایی و روشنایی بیکرانی است که تنها با چشم و دل، گوش وجدان، و داوری خرد، دینی،شنیدنی و دریافتنی است. رموز، اشارات، تشبیهات و تمثیلات گاتها، زیبا سخنانی اندیشهزا هستند که توسن پندار را در آسمان راستی به جولان آورده و جویندگان نیکی و سازندگی را، شادی و رسایی میبخشند.
گاتها با اندیشههای کلان سر و کار دارند. به خرد و ریز نمیپردازند. سلامت روان و بدن را با هم لازمه نیک زیستن میداند و آن گونه رفتاری را اندرز میدهد که به جان و تن زیان نرساند. خرد، راستی، بینش و مهر راهنمای مردمان برای شناسایی آن گونه رفتارها هستند.
گاتها از خرد و منش نیک(و هومن یا بهمن)، از راستی و داد(اشا یا اردیبهشت)، از توان سازنده و نیکو(خشترا یا شهریور)، از آرامش و مهر فزاینده(سپنتا آرمیتی یا اسفند)، از خودشناسی و رسایی(هاروتات یا خرداد) و از بیمرگی و جاودانی(امرتات یا امرداد)، و از هر آنچه والا فروزههای خداییاند، سخن میگوید.
گاتها از آزادی گزینش(اختیار)، از هنجار انگیزه و شده(قانون علت و معلول) از بهرهوری از کارکرد زندگی(بهشت و جهنم)، و از داد(عدل) اهورایی گفتوگو میکند.
گاتها از آفرینش و روان فزاینده(سپنتامینیو) که گوهر اهورایی است، و از تازه شدن جهان(فرش کرت) که امید آدمی برای نیکو زیستن است، آگاهی میدهد.
گاتها پایه دین راستین را میآموزد، راه درست اندیشیدن و درست زیستن.
یکتایی اهورا مزدا
اشو زرتشت خداوند را به نامهای اهورا، مزدا، اشا یا ترکیبی از آنها و بیشتر به نام اهورا مزدا و یا مزدا اهورا و گاهی هم مزدا اشا خوانده است. اهورا مزدا به چم (معنی) هستیبخش، سرور دانا، و داور هستی است. آنچه که فردوسی "خداوند جان و خرد" خوانده است.
اهورا از ریشه "اه " به معنای هستی؛ مزدا از ریشه "من" به معنای منش و خرد، و "اشا " به معنای راستی و داد است. "اشا" همچنین، هنجار (قانون) طبیعی و خدایی است که آفرینش، را سامان میدهد و اندیشه، گفتار، و کردار آدمیان را ارزیابی میکند. این سه نام، ویژگی بنیادی خداوند را که هستی(مطلق وجود)، دانایی(عقل)، و داد (عدل) باشد، بازگو میکند. با توجه به اینکه خداوند کلی و مطلق و آدمی جزئی و نسبی است. شناخت خداوند با تواناییهای محدود آدمی و تعریف او با واژههای قراردادی شدنی نیست. به همهی اینها، آدمی کوشاست تا با خرد (من) وجدان(دانا) و بینش(باُدا) حقیقت هستی(وجود) را دریابد و دهنده هستی(خالق) را بشناسد. خدای زرتشت، اهورا مزدا، هستی دهنده و خرد است.
نخستین بخش نام خداوند "اهورا " به چم هستیبخش است. "هستی" را میتوان دریافت ولی نمیتوان بیان کرد. در بودن (تحقق) هستی و دو دلی (تردید) روانیست. اوستا از هستی و نا هستی، زندگی و نازندگی، سپنتامینیو و انگرهمینیو سخن میگوید. زندگیو سپنتامینیو، هستی؛ نازندگی و انگرهمینیو، نا هستیاند. هستی و نا هستی هر دو واقعیتاند. یعنی در خارج تحقق دارند ولی تنها هستی، هستی دارد ناهستی واقعیت دارد ولی هستی ندارد. در دانش دین زرتشتی، تنها دادههای اهورا مزدا هستی دارند. جهان، زندگی، راستی، نیکی، پیشرفت، آدمی، حیوان، گیاه و جماد، همه هستی دارند. زیرا داده اهورا مزدا هستند. مرگ واقعیت است ولی، هستی ندارد. زیرا داده اهورا مزدا نیست بلکه پدیدهای است غیر اهورایی.
گوهر هستی یکی، جهانی، کلی، و همه جا گسترده است. به گفته اشو زرتشت:
اهورا مزدا، آن هستی جهانی و کلی است که همه هستیها داده او و پایدار از اوست. از این رو اشو زرتشت آن سرچشمه نادیده را اهورا یعنی هستی، سرچشمه هستی و دهنده هستی میخواند.
در گاتها (کتاب مقدس زرتشت)، هستی بخش یا آفرینندگی اهورا مزدا، با دو واژهی "داتار" و " تشار " بیان شده است. داتار یا دادار از ریشه "دا" به معنای دادن است و تشا از ریشه " تش" به معنای بریدن و شکل دادن است. بنابراین، اهورامزدا دهنده هستی(وجود) و شکل دهنده آن (خالق) است. همانگونه كه خورشید نور، گرمی و زندگی میبخشد، "دادار" خوبی و نعمتها را ارزانی میداد. و همانگونه که معمار و مهندس، سازندگی میکنند و به اشیاء شکل میدهند، "تشا" به موجودات چهره میدهد.
بر خلاف نظریه مذاهب ابراهیمی که خداوند همه چیز را از هیچ به وجود آورده است، در دین زرتشت اهورا مزدا از آنچه دارد موجودات را هستی میدهد. از همین رو، آفرینش بنا به فلسفه زرتشتی، قدیم است. همیشه با اهورا مزدا و در اهورا مزدا بوده است.
در فلسفه زرتشتی، "اهو" یا گوهر هستی موجودات زنده در "فروهر" اهورا مزدا است. "فروهر" نماد گوهر هستی است که در همه زندگان، امشاسپندان (فرشتگان برتر) و آدمیان هست، و نادیدنی است، و پیکرهای که از او ساختهاند، پنداری (خیالی) است. اهورا مزدا جهان و همه نعمتها را از "هستی" خود داده است. از این رو جهان هستی از خداوند جدا نیست. ولی اهورا مزدا "کلی" و "مطلق" است و گیتی جزئی و نسبی است.
اهورا مزدا " کلی " است یعنی اجزائی ندارد. بنابراین، در عین اینکه جهان از خدا جدا نیست، جزئی از خدا نیست. اهورا مزدا " کلی " است و حتی به فروزههای خود (امشاسپندان و سپنتامینیو) مقید نیست. هرچند فروزههایش از او جدا نیستند و گاتها اهورا مزدا را با فروزههایش میشناسد و بر آنها حمل و تعبیر میکند. این فروزهها قائم به اهورا مزدا هستند و مانند خود اهورا مزدا بیکران (نامحدود و نامحصور)اند. این ویژگی اهورا مزدا همانست که با "مطلق" بودن بیان میشود. اهورا مزدا بیآغاز و بیانجام است. آفرینندگی اهورا مزدا را از راه فروزهی دهندگی و سازندگی سپنتامینیو میشناسیم و همانگونه که در جای دیگر خواهیم گفت سپنتامینیو یا گوهر هستی (ذات وجود) یکتاست و با اهورا مزدا یکی است. آفریدن و افزودن، اقتضای ذات اهورا مزدا است و آفرینندگی همیشه با او بوده است. شناخت "گوهر" هستی، تنها در خرد و وجدان میسر است. گاتها، اهورا مزدا را گوهر هستی و روان افزاینده (مقدس) میخواند. هستی همه موجودات از سرچشمه زاینده گوهر هستی مایه میگیرند.
دومین بخش نام خداوند "مزدا" به معنای گوهر و دهنده خرد است. در گاتها خرد فزاینده (مقدس) به عنوان نخستین فروزه اهورا مزدا آمده است. اهورا مزدا در خرد خود، جهان را آفریده و آفرینش را هنجار داده است. اشو زرتشت از راه خرد، اهورا مزدا را شناخت؛ و اهورا مزدا خود را در خرد زرتشت ظاهر کرد و اشو زرتشت از راه خرد، مردم را به همکاری و همگامی با اهورا مزدا فرا میخواند.
خرد مقدس (منش نیک) رشتهای است که سراسر گاتها را به هم پیوند میدهد. گاتها خداوند را همه دانا و سازنده میخواند. در همه جا گاتها به مردمان سفارش شده که در هر کار نخست با خرد خود رایزنی کنند.
سومین نام خداوند "اشا" به معنای راستی، داد و هنجار(قانون) اهورایی است که جهان و آفرینش را سامان میدهد. "اشا" خواست اهورایی (مشیت الهی) است. در دین زرتشت، قانون خدایی با قانون طبیعی یکی و آن "اشا" است: کنش قانونی که با راستی و داد یگانه است. اشا، ميزان (شاخص) است. این آدمی است که باید کنش خود را با "اشا" هم آهنگ کرده، با راستی و داد، رفتار کند تا خوشبخت شود. "اشا" داده اهورا مزدا و خود اهورا مزدا است. اشا در کارهای آدمی دخالتی ندارد. آدمی از آزادی گزینش (اختیار) برخوردار است. ولی نتایج کار آدمی با میزان اشا، سنجیده میشود. اشا میزان سنجش چندی و چونی است و این سنجش، کارکرد رابطه علت و معلول است. زندگی و آینده انسان مقدر نیست، ولی قانونی که نتیجه و پاداش کارهای آدمی را معین میکند، مقدر است. هر کس، با آگاهی از نتایجی که بر هر علمی بار است میتواند راه خود را انتخاب کند.
اهورا مزدا "خوبی و داد" مطلق و بدون قید و شرط است بدی در آستان او راه ندارد. خداوند زرتشت کینهتوز و انتقامجو نیست. او از بدی و ویرانگری دور است. او خشم نمیشناسد و از همین رو مورد پرستش است. آنان که بدی میکنند، محصول کاشته خود را که طبق قانون اشا همان بدی است، درو میکنند. انتقامجویی و یا مجازات کار خدا نیست. اهورا مزدا برای همه خوشبختی میخواهد. از این رو " راه درست زیستن " را از پیش نشان داده است. آنان که کجروی میکنند و با اشا بیگانه میشوند، سرانجام رنج میبینند و این ميوه کار کرد خودشان است و نه مجازات خداوند.
اشو زرتشت پس از اینکه خداوند را هستی بخش (اهورا)، همه دانا (مزدا)، و دادگر (اشا)، فراگیرنده و دهنده همه خوبیها (سپنتامینیو) معرفی میکند، شش فروزه بنیادی دیگر برای خداوند بر میشمارد و همچنین میگوید که پرتوی از این فروزهها در آدمی نیز وجود دارد. این فروزهها عبارتند از :
1ـ وهیشتامن (بهمن) vahishtamana:به معنای بهترین منش و خرد مقدس است. "وهیشتا" از ریشه "وه" به معنای بهترین (والاترین) و "من" به معنای منش و خرد و با هم به معناي والاترین اندیشه یا والاترین منش است. "وهیشتامن"، گوهر خرد، و "خرد جهانی" است همه آدمیان با فروزه و توانایی منش نیک (وهومن) پدید آمدهاند. وهو من بازتابی از "وهیشتامن " یا خرد جهانی است.
2ـ اشاوهیشتا (اردیبهشت) asha vahishta : که به معنای راستی (داد) والاست. اشا وهیشتا، راستی جهانی، و قانون دگرگون ناپذیريي است که آفرینش را نظم میدهد. اشا نشانهی خواست اهورایی است. اشا راه راستی است و پویندگان آن راه، به خوشبختی (اوشتا) میرسند. در گاتها "وهیشتامن" و "اشاوهیشتا" بیشتر جاها با هم آمدهاند هرچند که از اشا بیشتر نام برده شده است. اشا در خرد اهورا مزدا پدید آمده و با راستی و داد یکی است از این رو اشاوهیشتا به معنی گوهر داد هم هست. دین زرتشتی، دین راستی و داد است که همهجا با دروغ در جنگ است از این رو اشا، گوهر دین زرتشتی هم هست.
3ـ خشتر اوییریا (شهریور) khshathra vairya: سومین فروزه اهورا مزدا به معنای توانایی برگزیدنی است. خشترا از ریشه "خش" به معنای توانایی است. این فروزه را به "شهریاری خدایی" تعبیر کردهاند. این فروزه معروف نیروی سازنده است و نه قدرت ویران کننده. معرف توان اخلاقی و روانی است و نه بدی و کینه توزی. اهورا مزدا که بر همه چیز تواناست، تواناییاش را جز در راه سازندگی، بخشندگی و مهر، به کار نمیبرد و همانگونه که پس از این گفته خواهد شد، کسانی که با خرد (وهومن) به راستی و داد (اشا) رفتار کنند به "توانایی سازنده" دست مییابند و این توانایی آنان را از گرایش به بدی، خشم و کینه توزی باز میدارد. از این رو باید تنها چنین توانایی را برگزید.
4ـ سپنتا آرمیتی (اسفند) spenta avrmaiti: چهارمین فروزه بزرگ اهورا مزدا است. "سپنتا" به معنای افزاینده و آرمیتی به معنای "آرامش همآهنگی و مهر" است و دو واژه با هم به معنای آرامش افزاینده است. سپنتا آرمیتی، آرامش و مهر جهانی را که از راه همکاری آدمیان با اهورا مزدا به دست میآید نشان میدهد. سپنتا آرمیتی "برادری جهانی" است که راه مهر، خدمت بدون انتظار پاداش، فروتنی و همدردی با دیگران به دست میآید.
5 ـ اروتات (خرداد) haurvatat: که به معنای رسايي و کمال است. اهورا مزدا گوهر کمال است. او همه خوبیها را از خود دارد و همه خوبیها را از خود میدهد.
"کمال" نمادی از "خودشناسی" اهورا مزدا است. آدمیان میتوانند با کوشش در راه رسیدن به کمال، با به کار بردن خرد، و کارکرد به راستی و مهرورزی، توان اهورایی به دست آورده در راستای کمال راه پیموده، خود را شناخته و به اهورا مزدا برسند ."هـ اروتات" نماد "رسایی و خودشناسی" است.
6ـ امرتات (مرداد) ameretat: به معنای بیمرگی است. اهورا مزدا، بیآغاز، بیانجام و جاودانی است. در اوستا امرتات و هـ اروتات بیشتر جاها باهم آمدهاند و این نشانه آن است که در راه رسیدن به بیمرگی، نائل شدن به کمال، رسایی و خودشناسی است. آدمی میتواند با خرد، وبا راستی و داد و مهر ورزی، با توانایی سازنده دست یافته و با آن توانایی به کمال رسایی و سرانجام به جاودانی برسد. اشو زرتشت، اهورا مزدای ندیدنی را با این فروزهها شناخت. این فروزهها پیکره ندارند و اهورا مزدا پیکرهای نمیتواند داشته باشد. اهورا مزدا "کلی" است و این فروزهها آفریده او و قائم به او هستند ولی، اهورا مزدا برای هریک از فروزههای خود حمل میشود این لازمه "کلی" بودن است. این امر بازتابی از فلسفه "وحدت وجود" در دین زرتشتی است. اهورا گوهر هستی، مزدا گوهر خرد، و اشا گوهر راستی و داد است. جرقههایی از این فروزهها در آدمیان وجود دارد. از این رو میگوییم که اهورا مزدا، آدمیان را در "شبه یا تصویر اخلاقی"خود پدید آورد. منظور از ایجاد در شبه اخلاقی این است که خداوند و آدمیان در صفات و فروزههایی با هم شریکاند و این مشارکت، رابطه همکاری بین نیکان (اشوان) و اهورا مزدا را پدید میآورد.
این فلسفه وحدت وجود، کمال توحید و یکتاشناسی در هور مزديشت به اینگونه بیان شده است:
در پاسخ اشو زرتشت که از نام و فروزههایی اهورایی پرستش میکند، اهورا مزدا از راه خرد مقدس، او را اینگونه آگاهی میدهد:
"نخستین نام من هستی، دومین نامم هستیبخش، و سومین نامم باشنده (حاضر) در همه هستیهاست "حضور هستی، لازمه هست شدن و هست بودن است. از این رو "جهان درونی" یکی از جلوههای اهورا مزدا است. "چهارمین نام من بهترین راستی، پنجمین نام من آفریننده همه نیکیها و پاکیها است". این دو نام فروزه اشویی و سپنتایی "ششمین و هفتمین" نام من خرد و خردمند، هشتمین و نهمین نام من دانش و دانشمند و دهمین نام من افزاینده است".
در همه این فروزهها، و فروزههای دیگری که در هورمزدیشت برای خداوند بر شمرده شده است، اهورا مزدا گوهر و دهندهخوبی است، خوبی که در همهجا گسترده است. و از این زیباتر، توصیفی برای اهورا مزدا نتوان کرد اشا، خداست و خواست خداست. خداوند دهنده اشا است و اشویی همه جا هست. در همهي این فروزهها که نشان دهنده اهورا مزدا هستند، یگانگی آفریننده، آفرینش، و آفریده (وحدت خالق و خلقت و مخلوق) به روشنی دیده میشود. دوگانگی حاصل دور شدن آدمی از اشا (راستی و داد) و سپنتامینیو (خوبی افزاینده) است. دوگانگی بیگانگی از خوبی و راستی است که درون هر کس به ودیعت گذاشته شده است. اهورا مزدا سرچشمه و در بردارنده همه نیکوییهاست. بودن همهي خوبیها در اهورا مزدا نشان دهنده فزونی در یکتایی است و این نگارهای است که اوستا از یکتایی خدای خوبیها دست میدهد. صفات خداوند خود خداوند نیستند. ولی، خداوند هریک از آنها و همه آنهاست. کلی اهورا مزدا را میتوان برفروزههاي بنیادی (که در اوستای جوانتر باهم امشا سپنتا خوانده شدهاند) تعبیر کرد ولی هیچ یک از فروزهها را نمیتوان خدا خواند. فروزههای بنیادی اهورا مزدا امشا سپنتا از اهورا مزدا جدا نیستند و فزاینده میباشند.
فروزه دیگر اهورا مزدا که معرف آفرینش و افزایش خوبیهاست "سپنتامینیو" است که در جهان مینوی با اهورامزدا یکی در جهان مادی تنها بازتابی از اهورا مزدا است. در این معنا "سپنتامینیو" نشان دهنده جهان برونی اهورامزدا است. به سخن دیگر "سپنتامینیو" جلوه اهورا مزدا در این جهان است. در اوستا گاهی سپنتامینیو را فرزند اهورا مزدا خواندهاند همچنانکه در مسیحیت "روحالقدس" پسر خداوند خوانده شده است. برخی از دانشمندان مسیحی تا آنجا جلو رفته که "سپنتامینیوی" زرتشت را با "روحالقدس" مسیح که یکی دانستهاند.
یکی بودن "سپنتامینیو"و "اهورا مزدا" در جهان مینوی و بازتاب یا "شبه بودن" "سپنتامینیو" در جهان مادی باعث اشتباه برخی از نویسندگان شده و گمان بردهاند همانگونه که "انگره مینیو" در جهان مادی در برابر "سپنتامینیو" قرار داده شده است، پس باید در جهان مینوی همچنين باشد. این اشتباه بزرگی است، همانگونه که د جای دیگر بیان خواهیم کرد "انگره مینو" در این جهان، چیزی جز نبودن "سپنتامینیو" نیست سپنتامینیو هستی است و انگره مینیو نبودن هستی يعني نیستی است. نیستی واقعیت دارد ولی هستی ندارد و ساخته اهورا مزدا هم نیست و نمیتواند در برابر او قرار گیرد. "انگره مینیو" عرض و پدیدهای در این جهان است که دائمی و پایدار نیست.
همبستگی نزدیک فروزههای اهورامزدا (امشاسپنتا یا امشاسپندان)، و ذات اهورامزدا در دین زرتشت و نزدیکی فروزه مهر و محبت با خدای مسیح در مسیحیت، باعث شده که هلی نلز در کتابpersin mythogy صفحه 43 بنویسد: در دین مسیح، خدا محبت است ولی در دین زرتشت محبت خداست. این درست نیست. در دین زرتشت هم خدا محبت (آرمیتی) است ولی آرمیتی خدا نیست. کما این که خدا خرد (وهیشتامن) است ولی خرد خدا نیست. خدا اجزا ندارد. خداوند کلی است که با فروزههای خرد، داد، محبت، رسایی و بیمرگی توصیف میشود ولی هیچ یک از این فروزهها و حتی همه آنها، به صورت جمع (که امشاسپنتا باشد) اهورامزدا نمیشود. در هورمزدشت، به جز فروزههایی که به آنها اشاره کردیم، فروزههای دیگری برای اهورامزدا بر شمرده شده است. از جمله اهورامزدا را تواناترین، پیروزی بخشترین، شکناپذیر، تندرستی بخش، پروردگار، افزایندهترین، فرهمندترین، بیناترین، سالم سازترین، سود رسانترين، پاک سازترین، افتخار آفرینترین، و... خوانده است، او بر همه چیز دانا، از همه چیز آگاه، و در همهجا حاضر، و در سرانجام بر همه چیز تواناست. اهورا مزدا دادگر است ولی بخشنده گناه نیست. دادگری با بخشش گناه یکی نیست. اشو زرتشت اندرز میدهد که هر کس کشتهی خود را بدون کم و بیش درو میکند. این عمل بر طبق قانون تغییر ناپذیر اشا صورت میگیرد. شفاعت در دین زرتشت موقعیتی ندارد. اشو زرتشت خداوند را در جهان برونی(transcendence)، جهان درونی (immancence)، و اهورایی توصیف میکند. از جنبه جهان برونی اهورا مزدا همهجا هست: در جهان ماورا و آن. جهان وابسته به اهورا مزدا است ولی او به جهان متکی نیست. او خارج از زمان و مکان است ولی زمان و مکان در او با اوست.
از جنبه جهان درونی خداوند در همه چیز جلوهگر است: در سنگ ریزهی بیابان، در دانهی گیاه، در زندگی حیوان، و در اندیشه و روان انسان. او در همه هستیها هست. هستی تنها بر اهورا مزدا استوار است.
خداوند اهوراست، اندام و پیکره ندارد ولی از راه فروزههای خود که منحصرا نیک و اخلاقی هستندـ با افرادی که بخواهند ارتباط شخصی برقرار میکند. گفتیم که پرتوی افروزههای اهورایی در آدمیان هست، از این رو میگوییم که اهورا مزدا آدمی را در شبه اخلاقی خودش هست کرد. این "شبه" نشان دهنده "اشتراک فروزهها"ست، و این اشتراک فروزهها ایجاد "رابطه"ای میکند که بین نیکوکاران و اهورا مزدا برقرار میشود. اهورا مزدا پیکره ندارد. به گفته جرج کارتر، دین زرتشت کمتر از هر دین دیگری فروزههای مادی بشری (اندام و خصوصیات مربوط به آنها) را به خداوند نسبت داده است. پیکره خیالی فروهر را برخی از روی ناآگاهی پیکره اهورا مزدا، خواندهاند که درست نیست در ادیان ابراهیمی، هم خداوند در برابر پیامبر ظاهر میشود و هم پیامبر به حضور خداوند میرود البته بدون اینکه خداوند را بیند. در دین زرتشت پیامبر هیچگاه با اهورا مزدا روبرو نمیشود باله اشو زرتشت تنها در اندیشه و وجدان خود اهورامزدا را میبیند و پیام او را دریافت میکند. این همان ارتباطی است که بین اهورا مزدا و آدمیان از راه خرد، وجدان ، مهر و دیگر فروزههای اهورایی برقرار میشود. اشو زرتشت از راه اندیشه، وجدان و بینش خدا را شناخت و پیام او را دریافت داشت. بنابراین آنچه زرتشت از خدا میشناسد، فروزهها و تواناییهای اوست. همچنین زرتشت به یاری خرد و اشا در مییابد که پرتوی از این فروزهها در آدمی وجود دارد. او متوجه هست که آدمی که با تواناییهای جزیی و نسبی، و با بکاربردن واژههای قراردادی نخواهد توانست خداوند کلی و مطلق را بیان کند. از این رو از اهورا مزدا درخواست دارد که به همه آدمیان آن خرد (وهومن)، وجدان (دانا)(daena )و بینش(بادا)(baodha ) را ارزانی دارد تا بتواند برای خود به هستی (وجود) و دهنده هستی (خالق) پیبرند.
اشو زرتشت دین تازهای را آموزش داد که در آن خداوند، هستی بیکران، کمال اخلاق، خوبی افزاینده، راستی و داد مطلق، و پیشرفت دهنده است؛ که در آن آدمی با داشتن پرتوی از همه فروزههای اهورایی همکار اهورا مزدا است؛ که در آن سپنتامینیو بازتاب افزایندگی و سازندگی اهورامزدا و نشان دهنده فراگرد دائمی آفرینش است؛ که در آن اشا قانون تغییر ناپذیر راستی و پیشرفت است؛ که در آن تقدس چیزی جز خوبی، افزایندگی، فراوانی و پیشرفت نیست. اشو زرتشت گفت که خداوند نیازی به قربانی و نذر ندارد، و با مراسم ظاهری فریب نمیخورد؛ که مردمان امناء جهان و موجودات آن هستند و باید در نگاهداری آن کوشا باشند؛ که خشونت به انسانها، آزار به حیوانات، صدمه به گیاه، و تخریب محیط زیست ناسپاسی نسبت به اهورا مزدا است. بزرگی و شکوه خداوندی که اشو زرتشت او را به نام "اهورامزدا" توصیف کرده و به مردم نشان داده است و در نوشتههای دینی و فلسفی جهان بیهمتاست.
در دین زرتشت، خداوند آدمی را آفریده و به او وارن (varena) یا آزادی گزینش داده تا بهره برداری از خرد نیک (وهومن)، به راستی گراید و در پیشرفت جهان و آفرینش همکاراهورا مزدا باشد. حرکت به سوی رسایی و رسا شدن فرجامین، بخشی از ذات پویایی آفرینش است. والایی رسایی و بخشندگی اهورا مزدا در آرمان آفرینش خود نمایی میکند. مهر افزاینده و بخشندگی بیکران که در گوهر اهورا مزدا است در آفرینش و سپنتامینیو جلوهگر است و اهورا مزدا جز این نمیتواند باشد.
پروفسور جان هینلز با استفاده از سنتهای مذهبی زرتشتی و شواهد تاریخی، مینویسد:
دین زرتشت را باید نخستین دین حقوق بشر خواند.
دانشمندان نامدار یونان با دین و فلسفه زرتشت آشنا بودهاند و درباره آن سخن گفتهاند . قدیمترین سند موجود، نوشتهای در حاشیه کتاب الکیبیادس (alcibaiades) افلاطون است که برگردان آن به فارسی چنین است: "گفته شده است که زرتشت در حدود شش هزار سال پیش از افلاطون میزیسته است، بعضی او را یونانی و برخی از ملت ماوراء دریای بزرگ میدانند. زرتشت دانش جهانی خود را از روان نیکویی، یعنی از بینش والا آموخت. "ترجمه نام زرتشت به یونانی، استروئوتس یعنی ستاره پرست است."
رکسانا زن صبور ایران زمین
رکسانه دختر(کوهورتانوس) فرمانروای سغد از ولایات ایران که در نزدیکی سمرقند کنونی قرار دارد، بود.
رکسانه یعنی ستاره کوچک! سیزده ساله است که اسکندر ایران را به خاک و خون میکشد.
اسکندر مقدونی چهره نام آشنای تاریخی است که داعیه فتح جهان را در سر دارد.در دوران فرمانروایی 13 ساله اش سرزمین های بسیاری را تصرف مینماید که با توجه به امکانات آن زمان ابعاد وسیعی داشته.تنها با یک نگاه به باقیمانده کاخ آناهیتا، تخت جمشید کافیست تا نفرت عظیم ایرانیان را نسبت به اسکندر درک کنیم! اسکندر وقتی که وارد تخت جمشید شد و این همه شکوه و ثروت را دید دستور داد که هر چیز را که می توانند با خود ببرند و هر چیز را که نمی توانند نابود سازند .
داریوش سوّم آخرین پادشاه ایران تنها فرار می کند و توسط یکی از امیران ولایات کشته می شود.اسکندر ایران را فتح می کند ، سغد را فتح می کند.
کوهورتانوس خواست ضیافتی برای اسکندر با تجملات مشرقزمین بدهد و با این مقصود ۳۰ نفر از دختران خانوادههای درجهٔ اول سغدیان را باین ضیافت طلبید. دختر خود والی هم جزو آنها بود
رکسانه از حیث زیبایی و لطافت مثل و مانند نداشت و بقدری دلربا بود که در میان آنهمه دختران زیبا توجه تمام حضار را بخود جلب میکرد
در شب میهمانی که پدر رکسانه (کوهورتانوس) برای پذیرفتن شکست و به افتخار اسکندر برپا می کند.رکسانه بر طبق سنن ایرانی با رو بنده می رقصد.رکسانه مجبور می شود طبق خواست اسکندر روبنده را بر دارد... کاری که در تمام عمرش نکرده
اسکندر که مست بادهٔ عنایتهای اقبال و ابخرهٔ شراب بود عاشق وی گشت.
گویند: «پادشاهی که زن داریوش و دختران او یعنی زنانی را دیده بود که کسی جز رُکسانه در وجاهت بآنها نمیرسید، در اینجا عاشق دختری شد که نه در عروقش خون شاه جاری بود و نه از حیث مقام میتوانست قرین آنها (یعنی زن داریوش و دختران او) باشد»
بزودی اسکندر بلند و بیپروا گفت: لازم است مقدونیها و پارسیها با هم ازدواج کنند و این یگانه وسیلهایست برای اینکه مغلوبین شرمسار و فاتحین متکبر نباشند
بعد برای آنکه این فکر خود را ترویج کند آشیل پهلوان داستانی یونان را که از نیاگان خود میدانست مثل آورده گفت مگر او یکی از اسراء را ازدواج نکرد؟ بنابراین مقدونیها نباید ازدواج زنان پارسی را برای خود ننگ دارند.
پدر رُکسانه از این سخنان اسکندر غرق شادی گردید و بعد اسکندر از شدت عشق در همان مجلس امر کرد موافق عادات مقدونی نان بیاورند و آن را با شمشیر بدو نیم کرده نیمی را خودش برداشت و نیم دیگر را به رُکسانه داد تا وثیقهٔ زناشویی آنان باشد. مقدونیها را این رفتار اسکندر خوش نیامد زیرا در نظر آنان پسندیده نبود که یک والی پارس پدرزن اسکندر گردد ولی از زمان کشته شدن کلیتوس سرداران مقدونی از اسکندر میترسیدند و هر آنچه از او سر میزد با سیمای خوش تلقی میشد
رکسانه میان تنفر نسبت به یک غاصب و عشق نسبت به یک همسر می ماند....
کم کم مانند همه زنان ایرانی عشق به همسر و وفاداری در رکسانه جان میگیرد. او عاشق میشود! و اسکندر عشق لحظات اسکندر میگردد
اما صد افسوس که اسکندر تنها به تصرفاتش می اندیشد و وظیفه ای که خدایان بر عهده او گذاشته اند برای رسیدن به آخر دنیا! و رکسانه در این میان قربانی یک عشق است!
رکسانه پا به پای اسکندر به هند میرود! باران های سیل آسا را تحمل می کند !پیکر های بیجان کشته ها را میبیند! درد و رنج سر بازان و شورش آنها با اسکندر را میبیند! در سختی ها در کنار اسکندر و در خوشی ها هم چون بیگانه ای با او رفتار می شود! و اسکندر در این میان شخصیتی دو گانه دارد.زمانی دلپذیر ترین رفتار را با رکسانه دارد و زمانی او را از خود می راند.......
رکسانه زجر می کشد ....دو رویی میبیند.......نیرنگ ها را می چشد......جفای عشقش را میبیند....... زخمی شدن اسکندر را تحمل می کند......اما در این میان رکسانه باز هم رکسانه است....
تحول شگرف فکری اسکندر شورش سربازان و خواهش رکسانه او را از هند نا امید بازمی گرداند.....اسکندر خسته از جنگ و زخم خورده از شورش سربازانش به سوی ایران باز میگردد......و اینبار باز رکسانه به دور از رفتار های درباری یک ملکه در کنار اسکندر و با پای پیاده از کویر می گذرد ......به ایران باز می گردد.....
اما.....اینبار ......اسکندر به دلیل مصالح کشور گشایی زخم جان فرسایی به روح رکسانه وارد می کند......
اسکندر بشوش رفت و در آنجا با برسین "استاتیرا"دختر کوروش ازدواج می کند....و دستور می دهد هم زمان با او هشتاد نفر از سرداران سپاهش با شاهزاده های ایرانی ازدواج کنند!!!!!
در شب ازدواج اسکندر رکسانه طفلی را که در بدن داشت از دست می دهد.....
رکسانه باز هم در کنار اسکندر می ماند!!!! حتی پس از ازدواجش .....اسکندر استاتیرا را در شوش باقی می گذاردو رکسانه را با خود به اکباتان میبرد.....
از آنجا با اینکه منجمان ورود به بابل را نحس می دانند اسکندر به بابل میرود....اسکندر که می دانسته راهی به پایان عمرش ندارد در آخرین روزها با رکسانه وداع می کند واسکندر در واقع در باغ های معلق بابل اعتراف میکند که همچنان عاشق رکسانه است!!! اسکندر حتی به رکسانه می گوید که بعد از مرگش دستور قتل استاتیرا بدهد که سودایی برای جانشینینی اسکندر در سر نپروراند......
در بابل عشق ابدی رکسانه (اسکندر) بر اثر بیماری مرموزی جان میسپارد و اسکندر با همه قدرتش به آغوش خاک میرود.....در حالیکه رکسانه ولیعهد او را به دنیا می آورد....ولیعهدی که هرگز پادشاهی نکرد.....
از آن پس المپیاس مادر اسکندر از ركسانه و پسرش حمایت می کرد.تا اینکه المپیاس بدست کاساندروس بقتل رسید.
رکسانه به جرم پایبندی به عشق اسکندر، اسیر کاساندروس و قربانی دسیسه های سیاسی امپراتوری اسکندر شد که می خواهد قدرت پدر به پسر نرسد.........
كاساندر چون ديد كه اسكندر چهارم پسر اسكندر، بزرگ شده و در مقدونيه گفتگو ازين است كه او را از محبس بيرون آورده بر تخت بنشانند، از عاقبت اين كار ترسيد و نابودی خود را در آن می ديد. بنابراين به گلوسیاس رئيس محبس نوشت كه سر ركسانه و اسكندر را ببرد و تن آنها را پنهان دارد و چنان كند كه اثرى از اين دو قتل نماند.
اين امر اجرا شد و ركسانه و پسرش در حدود ۳۰۹ ق.م. زهر داده شدند
آتشکده های ایران زمین
آتشکده کاریان : نام دیگر آن آتشکده آذرفرنبغ یا آذر خورداد است که در معنی می شود آتش فره ایزدی . مکان آن در شهر فیروز آباد یا اردشیر خره یا اردشیر خوره در صد و بیست کیلومتری جنوب شیراز است و کاخ بزرگ آن که توسط شاهنشاه اردشیر بابکان ساخته شده بود هم اکنون فرو ریخته است . اردشیر به همین جهت نام شهر را ارتخشر خوره ( ارت خشتر ) نامید . در معنی کل می شود شهر شکوه و جلال اردشیر . خوره به معنی فر و شکوه و جلال است . شهر گور یا فیروز آباد نیز بعدها نام گرفت . این مکان از زیارتگاههای بزرگ مردمان فلات ایران بوده است . فخر الدین اسعد گرگانی در داستان ویس و رامین که به دوره شاهنشاهی اشکانیان مربوط است نوشته است
به خاصه زین دل بدبخت رامین که آتشگاه خرداد است و برزین
آتشکده آذر برزین مهر : آتشکده آذربرزین مهر یکی از سه آتشکده مقدس ایران است ( آذر گشسب - آذر برزین - کاریان ) که در شهر نیشابور یا ابرشهر خراسان قرار دارد . در پهلوی به نام آتور بورگین میتر خوانده می شود به معنی آتش مهر بالنده است . تاریخ ساخت آن بسیار کهن است به طوریکه به زمان اشو زرتشت باز میگردد و در بند 8 از فصل 17 بندهش آمده است : آذربرزین مهر تا زمان گشتاسب در گردش بوده و پناه جهان تا اینکه اشو زرتشت اسپنتمان دین آورد و گشتاسب شاه دینش را پذیرفت آنگاه گشتاسب آتش مقدس را در کوه ریومند در آذر برزین مهر قرار داد
آتشکده بردسوره : به گفته مسعودی در کتاب نامدار مروج الذهب این آتشکده توسط فریدون شاه بنا شد که آتش آن را از طوس خراسان آورده بود و در بخارای ایران قرار داد
آتشکده آذر شب : آتشکده ای است که گشتاسب شاه در بلخ بنا کرد و به گفته مورخین گنجهای خود را در آن قرار داد . بلخ در تاریخ جزوی از خراسان بزرگ بوده است که متاسفانه در دوره ننگین قاجار به روسها فروخته شد
آتشکده آذرنوش : آتشکده ای است در بلخ که این نیز همچون آذرشب در خراسان بزرگ ایران بوده است . بلخ نیز همچون مرو شهری از شهرهای ایران بوده است که در دوره قاجار های وطن فروش در قراردادهای ننگین ترکمانچای و گلستان به روس داده شد . فردوسی بزرگ آن را نوش آذر نامیده است . فردوسی می فرماید : شهنشاه لهراسب در شهر بلخ - بکشتند و شد روز ما تار و تلخ - و از آنجا به نوش آذر اندر شدند - رد و هیربد را همه سر زدند
آتشکده باکو : آتشکده ای بزرگ بوده است در ایران شمالی ( باکو ) که در نزدیکی چاه نفت قرار داشته است . محل آن در روستای سوراخانی در 15 کیلومتری باکو می باشد تاریخ ساخت آن به سال 400 پیش از میلاد توسط ایرانیان می باشد . بدلیل مواد نفتی موجود این منتطقه این آتشکده همیشه در نزد ایرانیان روشن و برافروخته بوده است . باکو از باگوان زبان پهلوی ایران گرفته شده است و شهری ایران است که در دوره قاجار به روس فروخته شد . این مکان مقدس پس از یورش تازیان ویران شد ولی سالها بعد از آن دوباره مرمت و بازسازی شد ولی آتش آن خاموش بود تا سال 1975 که آتش آن دوباره روشن گشت و به مکانی توریستی تبدیل شد
آتشکده سیروان : این آتشکده پیش از به پادشاهی رسیدن انوشیروان دادگر محل بت ها بود و پس از وی بت ها ویران شدند و آتش مقدس را در آنجا قرار دادند . محل آن سیروان و ری بوده است . به گفته مسعودی تاریخ نگار مشهور این آتشکده در پیش از ظهور زرتشت ساخته شده است
آتشکده نیاسر : این آتشکده توسط شاهنشاه اردشیر بابکان ساخت شده است طول و عرض آن 14 متر در 14 متر می باشد . این بنا پس از یورش تازیان ویران شد ولی سپس توسط مردم بازسازی گشته است و امروز تقریبا سالم می باشد . نیاسر در 35 کیلومتری شمال غربی شهر کاشان قرار دارد و در منطقه ای کوهستانی در ارتفاعات کرکس می باشد . چشمه ای باستانی به نام چشمه اسکندر نیز در آنجا قرار دارد . در نیاسر غاری که متعلق به دوره پارتیان بوده است نیز وجود دارد . به احتمال قوی این غار معبد میترایی بوده است که امروزه از مکانهای دیدنی این شهر می باشد
آتشکده اردشیر : در استخر استان فارس می باشد که نام دیگرش آتشکده آناهیتا یا ناهید می باشد . چون اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانی از خانواده موبدان بزرگ بوده است به همین دلیل این آتشکده را به شادمانی برقراری سلسله جدیدش در ایران ساخت . در تاریخ بلعمی و طبری آمده است که چون یزدگرد سوم نوه خسروپرویز بوده است پس بزرگان ایران او را به مقام پادشاهی رسانند و در آتشکده اردشیر استخر تاج شاهنشاهی را بر سر وی گذاشتند و سپس او را به پایتخت ایران در بغداد تیسپون فرستادند
آتشکده آناهیتا یا معبد آناهیتا : آناهید یکی از چهار عنصر مقدس آب و آتش و هوا و خاک است . در معنی می توان گفت که پاک و با عفت و با تقوی است که ارمنیان درست آن را تلفظ میکنند . این زیارتگاه پس از آذرگشسب از بزرگ ترین مکانهای باستانی و مقدس ایران بوده است که از دوره شاهنشاهی اشکانی ( پارتیان ) باقی مانده است . در شهر کنگاور در مسیر کرمانشاهان قرار دارد . ستون ها و پلکان این معبد هنوز پس از بیش از 2000 سال باقی و مستحکم است . این مکان در شهر کردنشین ایران بوده است و در نزد کردان آریایی دارای احترام خواصی می باشد . کردستان ایران و منطقه اورامان آن یکی از مشهور ترین مناطق اصیل ایران است که هنوز بسیاری زرتشتی دارد و به زبان پهلوی سخن می گویند . ریشه زبان کردی امروزی نیز پهلوی باستانی ایران است . پیر شهریار یا پیر شالیار از افراد مشهور هورامان کردستان است که وی موبدی زرتشتی بود و چند کتاب از وی بر جای مانده است . ابن فقیه در کتاب مشهور البلدان نوشته است : هیچ ستونی شگفت انگیز تر از ستونهای معبد آناهیتا کنگاور نیست
آتشکده دارابگرد : به گفته تاریخ مروج الذهب مسعودی این آتشکده به فرمان اشو زرتشت بنا گشت . زرتشت به یستاف شاه فرمان داد تا آتش مقدس جمشید شاه را که مورد احترام وی بوده است را بیابند و بیاورند . یستاف شاه این آتش را در خوارزم پیدا نموده است و به دارابجرد فارس آورد و اطرف آن را شهر زیبایی ساخت . این آتشکده در سال 332 هجری قمری به نام آتشکده آذر جوی نامیده می شده است
آتشکده شاهپور : در ساحل خلیج قسطنطنیه روم پس از اینکه شاهنشاه شاپور پسر اردشیر پسر بابک وارد شد آن را ساخت و تا دوران خلفای اسلامی نیز پا برجا بود
آتشکده پوران : این مکان توسط ملکه پوران دخت ساسانی دختر شاهنشاه خسروپرویز ساسانی در عراق عجم در نزدیکی مدینه السلام ساخته شده است
آتشکده کرکویه : این آتشکده در شمال سیستان کنونی قرار داشته است .احترام بسیاری مردمان این شهر برای این آتشکده قائل بودند و به گنبد رستم نیز مشهور بوده است . این آتشکده تا قرن 17 هجری که قزوینی آن را وصف کرده است بسیار خرم و زیبا بوده است ساخت آن به روزگار کیخسرو باز میگردد که بسیار کهن است . دو شاخ بزرگ گاو داخل آن قرار داشته است و در وسط آنها آتشگاه قرار داشته است
آتشکده بارنوا : به گفته مسعودی دومین روز پس از به قدرت رسیدن شاهنشاه اردشیر بابکان این آتشکده ساخته شد . مکان آن در جنوب ایران است
آتشکده سرده : در یزد بخش تفت روستایی به نام سرده قرار دارد که دارای آتشکده ای کوچک بوده است . پس از یورش تازیان مردم از نابودی آتش این مکان توسط آنان جلوگیری کردند
آتشکده آذرباد : آتشکده ای در تبریز بوده است که در متون پهلوی آذربادگان هم نوشته شده است به معنی نگهدارنده آتش . به احتمال قوی اثری از آن به جای نیست
آتشکده آذر گشنسب یا آذر جشنس : یکی از مشهورترین و بزرگ ترین آتشکده های فلات ایران که در آذربایجان غربی در 49 کیلومتری شمال شرق شهر تکاب کنونی قرار دارد امروزه به آن تخت سلیمان می گویند . در دوره شاهنشاهی اشکانیان مهم ترین پادشاه آذربایجان آریوبرزن و پسرش ارت وزد بوده است . بیشتر پادشاهان ایران پس از نشستن بر اریکه شاهنشاهی ( جلوس ) به نیاشگاه آذرگسشب آذربایجان می رفتند و به درگاه خداوند نیایش و سپاس و درود می فرستاده اند و سپس هدایایی تقدیم می کردند . آتشکده شیر نیز همان آذرگشسب است که خرابه های آن نزدیک تخت سلیمان است . ساخت این بنا به بیش از 3000 سال باز میگردد و در کتاب هفتم دینکرد در بند 39 سازنده آن را کیخسرو پسر سیاوخش شناخته شده است . که فر ایزدی به او رسیده بود . آذرگشسب در کنار دریاچه چیچست قرار دارد و در گذشته کاخهای بسیار باشکوه و سترگ در اطراف آن بنا بوده است . این دریاچه به صورت خودجوش هر ثانیه 44 لیتر آب از خود بیرون میدهد
آتشکده خوار اصفهان : حمزه اصفهانی می نویسد اردشیر در یک روز سه آتشکده در اصفهان یا اسپهان بنا کرد . یکی در شرق . دیگری در میان شهر و آخری در غرب شهر . دلیل آن را از طلوع خورشید تا غروب آن دانسته است . اولی به نام آتشکده اردشیر است که در منطقه قلعه ماربین یا مارین واقع شده است . دومی آتشکده زروان نام دارد که در قریه دارک از روستای خوار است . سومی آتشکده مهر اردشیر نام دارد که در اردستان واقع شده است . مهم ترین و سالم ترین آنها در کوه آتشگاه امروزی واقع است . ارتفاع آن از دشت 200 متر و از شهر اصفهان 8 کیلومتر فاصله دارد . معبد آن نیمه ویران است و امروزه به آتشکده اصفهان معروف است
زیارتگاه پیر هریشت : این مکان در 14 کیلومتری شهر اردکان یزد قرار دارد . به باور ایرانیان این مکان جایگاه ابدی یکی از ندیمگان شهبانو دختر یزدگرد سوم شاهنشاه ایران است که پس از تعقیب تازیان به این مکان پناه برده است و در آنجا هنگام نیایش ناپدید شده است . این مراسم از هفتم تا یازدهم فروردین ماه برگزار می شود که برابر است با روز امرداد تا خورداد روز از فروردین ماه هر سال
زیارتگاه ستی پیر : زیارتگاه ستی پیر در نزدیکی مریم آباد یزد قرار دارد بنای آن مانند قلعه است که آثار چهار برج باستانی در اطراق قلعه دیده می شود . مراسم این زیارتگاه در بیست و چهارم خرداد ماه هر سال برابر با روز اشتاد از ماه خورداد باستانی اجرا می گردد
زیارتگاه پیر سبز : نام دیگر این زیارتگاه چک چکو است که در فاصله 65 کیلومتری شمال غرب یزد در دامنه کوهی آهکی قرار دارد . این مکان از مهم ترین و مشهور ترین زیارتگاههای ایران و جهان است . به صورتیکه بسیاری از زرتشتیان کشورهای اطراف ( هند - پاکستان - تاجیکستان و . . . ) هر ساله در مراسم این زیارتگاه شرکت میکنند . محل این زیارتگاه در دامنه کوهی با شیب زیاد قرار دارد . این مراسم از 24 تا 28 خرداد هر سال برابر با روز اشتاد تا انارم از ماه خورداد باستانی اجرا می گردد
زیارتگاه پیر نارستانه : این زیارتگاه در داخل دره ای واقع شده است که سه طرف آن را کوه پوشانده است و در 30 کیلومتری شرق یزد قرار دارد . مراسم این نیایشگاه از روزهای 2 تا 6 تیر ماه برگزار می شود که برابر است با سپندارمذ روز تا آذر روز از تیر ماه . چشمه ای زیبا نیز در کنار این نیاشگاه قرار دارد که آب آن از بارندگی تامین می شود . بسیاری از ایرانیان بر این باور هستند که این مکان آرامگاه شاهنشاه اردشیر ساسانی بنیانگذار سلسله ساسانیان است که به اردشیر پاپکان شناخته می شود . مردم در این روز در این مکان حاضر می شوند و به روان انوشه نیاکان ایران و جانباختگان راه میهن و بزرگان از دینا رفته ایران درود می فرستند
زیارتگاه پیر بانو : این زیارتگاه به باور مردمان آرمگاه شهبانوی ایران است که خاتون بانو نام داشته و در فاصله 120 کیاومتری شمال غربی یزد و در جنوب شهر عقدا و در بین دره ای به نام زرجو قرار دارد . ساکنان این روستا با آب چشمه زندگی خود را می گذارنند . زمان این مراسم از 13 تا 17 تیر ماه است که برابر است با مهر روز تا ورهرام روز از تیر ماه باستانی . این نیایشگاه در مسیر رودخانه فصلی قرار دارد
زیارتگاه پیر نارکی : در فاصله 55 کیلومتری شهر یزد و غرب شهرستان مهریز در دامنه کوه بلندی با سنگهای آهکی سیاه این زیارتگاه واقع شده است . در این نیاشگاه چشمه آب زیبایی وجود دارد . عده ای بر این باور هستند که این مکان آرمگاه نازبانو شهبانوی ایران است . مراسم این نیایشگاه از 11 تا 15 امرداد ماه است که برابر است با روز دی به مهر تا فروردین روز از ماه امرداد باستانی
زیارتگاه دربمهرهاي كرمان : آتشكده محلهي دولتخانه از دهش شادروان پولاد اسفنديار يزدي مقيم بمبئي در سال 1280 خورشيدي بنا شده است و تا امروز پرستشگاه زرتشتيان ميباشد و هزينههاي آن از كمك زرتشتيان تهيه ميشود . آتش اين آتشكده تا كنون نيز روشن بوده و هرساله در روز يازدهم ديماه در اين محل برگزار ميشود كه به گهنبار دولتخانه معروف است . يكي ديگر از آتشكدههاي مهم و جديد كرمان كه تا امروز نيز پابرجاست و مردم براي روزهاي فرخنده به آنجا رفته و شمع و عود روشن ميكنند، آتشكده واقع در كوچهي دبيرستان ايرانشهر است . دربمهر نو كرمان بهوسيلهي دهشمندان قنات غساني (يكي از دهات اطراف كرمان) ساخته شده است و آتش ورجاوند دربمهر قنات غسان به دربمهر كنوني منتقل گشت بخشي از هزينه دربمهر نو از دهش موبدزادگان سرور و شيرين، دو خواهر قنات غساني بهنامگانه پدرشان دستور رستم دستور مرزبان بنا گرديد. چون بناي دربمهر از دهش بهدينان قنات غسان بوده، آتش دربمهر قنات غسان بهوسيلهي موبدان آنجا بهنام موبد بهرام اسفنديار آريايي، موبد نوشيروان جهانگير اشيدري، و موبد گشتاسب بهمن پور جهانبخش به دربمهر كنوني منتقل گرديد . امروزه اين آتشكده شامل موزهاي است كه به ثبت ادارهي ميراث فرهنگي استان كرمان رسيده است و آثار و اسناد قديمي خانوادههاي كرماني و حتي نسخههاي خطي قديمي و اشيايي چون چرخ چاه، چرخ ريس، سماور برنجي، اتوهاي ذغالي و … در آنجا وجود دارد
زیارتگاه شاورهرامايزد : زيارتگاهي بيرون دروازهي ناصريه و متصل به خيابان ناصريه است، اين محل در قديم معروف به پيرسنگي بوده و درب كوچكي از سنگ هم داشته است گذشته از زرتشتيان، مسلمانها نيز به اين محل باور دارند و با پاكي نيت نيازهاي خود را از اين محل ميخواهند . چنين معروف است كه هنگام هجوم افغانها به كرمان، شب را در كنار خندقي كه نزديك شاورهرامايزد بود استراحت كرده تا فرداي آنروز، اين حدود را غارت كنند شبانه پرچم سبزي در اين محل ظاهر گشت و در قلب سپاه آنان افراشته و برپا شد. افغانها به گماناينكه دشمن به ايشان حملهور شده در تاريكي شب به كشتن يكديگر پرداختند و پاي به فرار گذاشتند
علت ديگري كه باعث شده به اين محل احترام بگذارند اين است كه محمد اسماعيلخان حاكم كرمان، جد سردار نصرت اسفندياري مصمم بود كه مسير دروازهي ناصريه را از اواسط شاورهرامايزد بگذرانند. هرچند زرتشتيان عجز و التماس كردند تا او را از اين تصميم منصرف كنند مؤثر واقع نشد، شبانه پيرمردي سفيدپوش و نوراني از چاهي كه در اين محل قرار دارد خطاب به او گفت: تو ميخواهي خانهي مرا خراب كني؟ خانهات را خراب و افراد آن را پريشان خواهم كرد. فرداي آنروز محمد اسماعيلخان از تصميم خود دست برداشت و دستور داد روي آن چاه صفهاي بسازند. يكي از زرتشتيان اين عمل را به امر او انجام داد و اين صفه تا امروز وجود دارد و امروزه زرتشتيان در اين قسمت شمع روشن ميكنند
زیارتگاه شاهمهرايزد : زيارتگاهي است در شمال شهر كرمان، اين محل را باغچه بوداغآباد ميخوانند. جشن فرخندهي سده و آتشافروزي اين جشن در اين محل برپا ميشود. اين محل داراي باغي است كه دو ساختمان با حوض نسبتا بزرگ و آشپزخانهاي كه تنور آن محل پخت نان و فضاي آن براي پخت آش و سيروگ در روزهاي مهرايزد است دارد. اين آشپزخانه از دهش هرمزديار خداداد اشيدري بهنامگانهي مادرش روانشاد ماهخورشيد اشيدري قنا غساني بوده است اين زيارتگاه كه مورد توجه و باور بسياري از مسلمانها نيز هست، در روزهاي فرخنده شاهد خيرات جمعيت زيادي از زرتشتيان ميباشد . چند سال قبل تالاري از دهش رشيد نيكبخش در اين مكان ساخته شد كه مراسم عروسي و جشنهاي مهم زرتشتيان كرمان چون سده در آنجا برگزار ميشود. در مقابل شاهمهرايزد زميني است كه در روز جشن سده خرواري از هيزم در آنجا افروخته ميشود
آرامگاه مقدس جاماسب فیلسوف : اين اثر باستاني و با ارزش در حدود 85 كيلومتري جنوب شرقي شيراز كه در مسير جاده شيراز جهرم در سمت راست جاده و نرسيده به شهر خفر قرار گرفته است كه پس از ورود به جاده فرعي به روستاي كراده منتهي ميشود و پس از آن در شرق كراده روستاي گاره واقع شده كه آرامگاه جاماسب حكيم در بيرون اين روستا قرار دارد فاصله روستاي كراده تا روستاي گاره دو كيلومتر است كه از ميان كوچه باغهاي سرسبز راهي باريك و خاكي ناهموار را بهطرف آرامگاه طي ميكند . نام اصلي اين روستا گاره يا كاره ميباشد كه اهالي منطقه بهآن جومه بزرگي ميگويند كه مخفف جاماسب بزرگ است . اهالي منطقه جاماسب را به كسر « س » تلفظ ميكنند . پيرمردان و پيرزنان اين منطقه جاماسب را خانباز هم ميخوانند و درباره جاماسب يا خانبازخان داستانها و اشعار بسياري در منطقه استان فارس گفته شده است . از جمله ميگويند كه خداوند به جاماسب گفت : كه در روزي معين عمرت بهپايان ميرسد و جاماسب در روز موعود به اين منطقه وارد شده و در همان جا جانبه جان آفرين تسليم كرد و اهالي گاره برايش مقبرهاي ساختند
زیارتگاه میترایی قلعه کنگلو : این بنا که به نخستین نیایشگاه ساسانی معروف است در مازندران واقع شده است . دیواره های آن از جنس گچ و ساروج می باشد و زیر بنای آن 50 متر مربع است . بنای اصلی آن در سه طبقه بوده است که امروزه فرو ریخته است . شمال این بنا به کوهی بزرگ و صخره ای به نام خورنرو راه دارد
نیایشگاه دهانه غلامان : در 44 کیلومتری شهرستان زابل در 40 سال پیش به یاری طوفانی بزرگ شهری از زیر خاک بیرون آمده است که سال ساخت آن به 500 پیش از میلاد باز میگردد . شنهای رونده این شهر را به مدت بیش از 2000 سال از دید عموم مخفی نگاه داشته بوده است در کنار این شهر بنایی چهارگوش به وسعت 2500 متر مربع می باشد که زیارتگاه دینی ایرانیان بوده است که سکوههای بلند آن نشان از اجرای مراسم دینی مردم این منطقه داشته است